اعوذ بالله من نفسی. نفسی. نفسی. نفسی. من
ناگهان طوفان هوس‌های نفس و خواهش‌هایش و تندباد گناه می‌وزد و من گاهی چه آسان قد خم می‌کنم. چه آسان همه‌ی خشت‌خشت‌هایی که با خون دل روی هم چیده بودم را خراب می‌کنم. حالا خسته نشسته‌ام در وادی حسرت و پشیمانی. حالا خیلی خسته‌ام. حالا خیلی خسته‌ی گناه‌م...

+ نوشته شده در دوشنبه هشتم اسفند ۱۳۹۰ساعت 18:13 توسط عاشقی گاه گاه